بهت نیاز دارم
نه فقط الان بلکه همیشه
ولی الان خیــــــلی بیشتر بهت نیاز دارم
خداجونم
خداجونم
خداجونم
خواهش میکنم ازت
ویرایش در تاریخ 20 /1/90
ممنونم خداوند ؛
روز از نو ... روزی از نو
وقتی زندگی چیز زیادی به شما نمیدهد ، به دلیل آنست که شما هم چیز زیادی از آن نخواستهاید
گاهی باید مطالبی رو که قبلا روی وبلاگ گذاشتم رو دومرتبه بگذارم
میدان مغناطیسی بدن انسان و نماز
هارولدبور از دانشگاه ییل برای اولین بار با انجام یک آزمایش ساده، به وجود میدان مغناطیسی در اطراف موجود زنده پی برد.او با توجه به یک مولد الکتریکی که در آهنربا در داخل سیم پیچ دوران می کند و جریان تولید میکند، سمندری را در یک ظرف آب نمک قرار داد و ظرف را به دور سمندر چرخاند. الکترودهایی که در این ظرف وجود داشتند و به یک گالوانومتر حساس متصل شده بودند، یک جریان متناوب را نشان می دادند. زمانی که بور این آزمایش را بدون سمندر انجام داد،گالوانومتر هیچ جریانی را نشان نداد. این بدان معنا بود که در اطراف موجود زنده میدانی وجود دارد که خاصیت مغناطیسی هم دارد. بور این وسیله را بر روی دانشجویان داوطلب خود امتحان کرد و مشاهده نمود که این میدان در بدن انسان هم وجود دارد وکاملا تابع رویدادهای اساسی زیست شناختی بدن است. او این میدان را حیاتی نامید چون هرگاه حیات از بین برود،میدان حیاتی هم از بین میرود. به گونه های که یک سمندر مرده که در دستگاه بود هیچ پتانسیلی به وجود نمی آورد.
تشکیل میدان مغناطیسی بدن
همانگونه که می دانید، در بدن ما میلیونها ...
"بنیامین فرانکلین"
سال نو مبــــــــارک
خداوند ؛ به هم نوع هام کمک کن انشالله راه درست رو برند و اگه راه رو اشتباهی رفتند ، سریعا متوجه بشند و سمت تو برگردند ... انشالله
خدایا خانوادم رو حفظ کن از همه ی بلاها و ناخوشی ها ؛
خداوند کمکمون کن آیات زیبات رو بیشتر و بهتر از پیش درک کنیم ؛ خداوند کمکمون کن روز به روز به انسانیت نزدیکتر بشیم ؛ و این دنیا رو سرگرمی و بازی ای بیش نبینیم (همدیگر رو راحت تر ببخشیم ، همدیگر رو درک کنیم ، بیش از پیش به زندگی لبخند بزنیم ، تو مادیات غرق نشیم آنگونه که دیگه هیچی نفهمیم) خداوند کمکمون کن امسال بفهمیم "خلیفه الله" یعنی چی !
خدایا کمکم کن توانش رو داشته باشم ، امسال به اهداف والایی که دارم نزدیکتر بشم
انشالله
پوچ شدم
چه کنم ؟
خدایا بازم باهام هستی ؟ یوقت تنهام نذاری ! میدونم بنده ی خوبی نیستم ، میدونم
چه کنم ؟
وقتی تخم مرغ بوسیله یک نیرو از خارج میشکند، یک زندگی به پایان میرسد.
وقتی تخم مرغ بوسیله نیروئی از داخل میشکند، یک زندگی آغاز میشود
خدایا ...
غلبه بر نفس چقدر لذت بخشه
شکرت خــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدا
بلاخره گذاشتمش کنار ، حس راحتی دارم ؛ از ته دلم خوشحالم
کمکم کن خداوند - تنهام نذار
چرا
چی باعث میشه ؟
چرا هنوز خودم رو نیافتم ؟
من کیم ؟
چرا ثبات ندارم
چرا درک حقیقی پیدا نمیکنم ؟
چـــــــــــــــــــــــــــــــــــــرا ؟
به دنبال چی هستم ؟
چرا لحظات آرامشم را (آرامش حقیقی ام را ) فراموش میکنم ؟ چرا سعی نمیکنم شبیه آن لحظات باشم ، شبیه آن لحظات زندگی کنم ؟
از چی فرار میکنم ؟
از کی فرار میکنم ؟
مگه به دنبال خدا نیستم ؟
مگه هدف بزرگی در سرم پرورش نمیدم ؟
مگه قرار نیست آدما رو ...
مگه قرار نیست زبونشون رو یاد بگیرم ؟
پس چرا نشستم ؟
پس به چه فکر میکنم ؟
پس منتظر چی هستم ؟
مگه نمیدانم این کار تنها به همت خودم و فقط خودم و فقط خودم عملی میشه ؟
مگه نمیدانم اگه فعالیتی نکنم ، خدا هم ازم ناامید میشه ؟
نکنه منتظر معجزه ام ؟
مگه محمد تلاش نکرد که نامش در کتاب مقدس ثبت بشه ؟
مگه محمد یه انسان امی و عادی نبود ؟
مگه محمد نمی تونست ، آدم بدی باشه ؟
مگه دوست نداشت ، از لذت های دنیوی بهره مند بشه ؟
پس چی باعث شد ، که پیامبر (پیـــام بر) اونم از طرف معبود از طرف حق ازطرف الله ؛ بشه ؟
بدون شک تلاش کرده ، مگه نه ؟
میگن صعود به قله اورست ۲ ماه طول میکشه ولی سقوط فقط ۱۲ ثانیه !!!
آدم بده بودن که کاری نداره ! زمانی لازم نداره ! تو در عرض چند ثانیه میتونی آدم بده بشی و هر خرابکاری که دوست داری انجام بدی
وقتی موفق میشی که تلاش کنی برای آدم خوبه بودن . مثل محمد ، مثل علی ، مثل فاطمه ، مثل ...
آیه ی 30 بقره چی میخواد بگه ؟ جریان چیه که ما نمیدونیم و خدا میدونه ؟
اینکه من خلیفه ی خدا هستم ، دقیقا یعنی چی ؟! کی معنی این رو درک میکنم ؟
کی دست از گناه و تنبلی و ... برمیدارم ؟ کـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی ؟؟؟
تا کی باید تلاش کنیم ؟
پس کی نتیجه رو می بینم ؟
دغدغه ی فکر تا کی ؟
پس آرامش چی میشه ، چه موقع به آرامش میرسم ؟
آرامش حقیقی ...
وقته نمازه ؛ باید برم ؟
یعنی من میتونم ؟
میتونم حفظش کنم ؟
میتونم توسعه اش بدم ؟
میتونم بفهممش اونطور که باید ؟
میتونم ؟
واقعا که یه رفیق خوب چقدر میتونه روت تاثیر داشته باشه !!!
امروز حس کردم دوستم واردم شد !!! وارد روحم ! وارد افکارم ! امروز حس کردم دغدغه های ذهنم رو یکی میدونه نه اونطور که خواهرم میدونه ! نه اونطور که نزدیکام میدونن ! نه
بلکه دغدغه های ذهنم رو بدون اینکه خودم از خودم بهش بگم میفهمید و من واقعا خوشحالم از وجود چنین راهنمایی ؛ حرفاش هرچند خیلی برام سنگین بود ولی حرفاشو قبول داشتم ، باور داشتم
در برابر حرفاش توان پاسخگویی نداشتم ، انگار زبونم قفل شده بود انگار یکی منو بی آنکه خودم ، چیزی بهش بگم ؛ فهمیده بود ، انگار حسم کرده بود !!!
تنها کاری که کردم یه مسیج بهش دادم و گفتم "ممنون خواهر گلم"
این درحالی بود که فکر میکرد منو ناراحت کرده ... ولی من به ظاهر ناراحت بودم ولی بهت زده ! اما قلبا خوشحال بخاطر وجود چنین دوستی چنین بشری
خدایا مثل همیشه شکر
خسته ام ؛ خسته
.
.
.
یاعلی
داستان بسیــــــــــــــــــار خواندنی
داستانی است درمورد اولین دیدار "امت فاکس"، نویسنده و فیلسوف معاصر، از آمریکا، هنگامی که برای نخستین بار به رستوران سلف سرویس رفت.
وی که تا آن زمان هرگز به چنین رستورانی نرفته بود، در گوشه ای به انتظار نشست، با این نیت که از او پذیرایی شود.
اما هرچه لحظات بیشتری سپری میشد، ناشکیبایی او از اینکه میدید پیشخدمتها کوچکترین توجهی به او ندارند، شدت گرفت.
از همه بدتر اینکه مشاهده میکرد کسانی که پس از او وارد شده بودند، در مقابل بشقابهای پر از غذا نشسته و مشغول خوردن بودند.
وی با ناراحتی به مردی که بر سر میز مجاور نشسته بود، نزدیک شد و گفت: من حدود بیست دقیقه است که در ایجا نشسته ام بدون آنکه کسی کوچکترین توجهی به من نشان دهد. حالا میبینم شما که پنج دقیقه پیش وارد شدید، با بشقابی پر از غذا در مقابل من، اینجا نشسته اید! موضوع چیست؟ مردم این کشور چگونه پذیرایی میشوند؟
مرد با تعجب گفت: اینجا سلف سرویس است، سپس به قسمت انتهایی رستوران، جایی که غذاها به مقدار فراوان چیده شده بود، اشاره کرد و ادامه داد به آنجا بروید، یک سینی بردارید هر چه میخواهید انتخاب کنید، پول آنرا بپردازید، بعد اینجا بنشینید و آنرا میل کنید!
امت فاکس که قدری احساس حماقت میکرد، دستورات مرد را پی گرفت، اما وقتی غذا را روی میز گذاشت، ناگهان به ذهنش رسید که زندگی هم در حکم سلف سرویس است. همه نوع رخدادها، فرصتها، موقعیتها، شادیها، سرورها و غم ها در برابر ما قرار دارد، درحالی که اغلب ما بی حرکت به صندلی خود چسبیده ایم و آنچنان محو این هستیم که دیگران در بشقاب خود چه دارند و دچار شگفتی شده ایم از اینکه چرا او سهم بیشتری دارد که هرگز به ذهنمان نمیرسد خیلی ساده از جای خود برخیزیم و ببینیم چه چیزهایی فراهم است، سپس آنچه میخواهیم برگزینیم.
وقتی زندگی چیز زیادی به شما نمیدهد، به دلیل آنست که شما هم چیز زیادی از او نخواستهاید
وقت نماز است باید رفت، فعلا وقتی نباید برای افکارم بگذارم ، فعلا وقت افکارم نیست ...
آرامش ........... لبخند
دو واژه ی آرامش من
خدایا شکر
حضرت علی (ع):
اگر با این شمشیرم بینی مؤمن را بزنم که با من دشمن شود هرگز دشمنی نخواهد
کرد و اگر همه ی دنیا را بر سر منافق بریزم که مرا دوست بدارد هرگز مرا
دوست نخواهد داشت زیرا که این گذشته و بر زبان پیغمبر امی جاری گشته که
گفت
یا علی مومن تو را دشمن ندارد و منافق تو را دوست نمی دارد
نهج
البلاغه - حکمت 42
یادگار مادرم
من اینجا راحتم ، راحت حرف دلم را میزنم ، چون کسی مرا نمی شناسد !
آه ... خسته ام ؛ خسته
دو روز پشت سر هم برای نماز صبح بیدار نشدم ! بیدار شدم ولی بلند نشدم ! چـــــــــــرا ؟
چرا خداوند ؟
چرا درست آن زمان که احساس میکردم هر روز به سوی تو می آیم و احساس میکردم آرامش باطن بدست آوردم احساس میکردم عشق زمینی پوچ است ، آن موقع که با خودم کلنجار میرفتم که عاشق نباشم ، و جز خدا قلبم رو از عشق کسی پر نکنم
چرا ، چرا ، چرا
چرا اکنون به این حس رسیدم ؟ چرا
چرا در عرض چند ثانیه فقط چند ثانیه ، کاری کردم که بعداً معذب باشم ؟! و بهش شک کنم که آیا خدا از من ناراضی است ؟
راستش وقتی خدا ازم ناراضی میشه حس بدی بهم دست میده ، حس میکنم تنهام
من این حس رو دوست ندارم ، پس سعی میکنم دوباره برم سمت خدا
ولی میدونی چیه ؟ اینکه بخوام دوباره برم سمتش ، سخته این یعنی (تــــوبه = باز گشت)
چون من دلیل بدیه کاری که کردم رو زیاد حس نکردم ، و هنوز لذتش زیر زبونمه ! راستش نمیدونم چی بگم نمیدونم چطوری بگم ولی بدم میاد از خودم ، میگم این چیزی جز مسخره کردن یار نیست ! من توبه ی حقیقی نکردم ، و من این رو ، خود ، میدانم
آیا خدا نمی داند !!!
خدایا ! یه سوال دارم ازت
من کی آدمی میشم که تو میخوای ؟
روز مصاحبه:
جناب شیطان با دو ساعت تاخیر حاضر شد....
لطفا حتما به ادامه ی مطلب رجوع کنید ؛ خیلی جالب و خواندنی است
به نام
پروردگار
سلام به شما ...
این نوشته نامه ای است فقط و فقط برای شما
شمایی که ذاتـاً از بدی ها بی زاری و با تمام وجود و از عمق قلبت از آنها فرار میکنی اما عجیب، آنها (بدی ها) به دنبال شما هستند ! و علاقه ی شدیدی دارند به اینکه در وجود انسان پاک طینت رخنه کنند ! این کلمات از عمق وجود شمامی روید از عمق وجود انسانی که پاک زاییده شده و به خواست و فرمان پروردگار عظیم در جستجوی کمال است و کمال چیزی نیست جز طلب خوبی ها ، طلب بهترین ها ، طلب زیبایی ها ، طلب بالاترین ها ، طلب عدالت ها ، طلب لبخند ها ، طلب خوشی های دائم و از بین نرفتنی و درنهایت ؛ طلب آرامش حقیقی که مجموع همه ی آنها ذات پاک و اقدس الهی است . انسان همواره در جستجوی کمال (خداوند) بوده و هم اکنون هست چرا که انسان بخشی از خداوند است .
آدمی روح خداست و به این منظور میل به رسیدن و ملحق شدن ویکی شدن با ذات الهی را دارد .
خدا رو شکر خدا رو سپاس از اینکه هستیم از اینکه نفس می کشیم از اینکه به این دنیای پر از رمز و راز پا گذاشته ایم و لیاقت رسیدن به کمال به ما داده شده است خداروشکر از اینکه خواهان خوبی ها هستیم و از بدی ها بی زار.
یادته ؟! درست یه هفته پیش بود که باهم تصمیم به خوب بودن
گرفتیم باهم تصمیم به فرار از بدی ها گرفتیم باهم همراه هم برای رسیدن به این
اهداف والا تلاش کردیم و لبخند زدیم
چقدر زود گذشت ...
راستی ! چقدر زود ، دیر می شود !
ثانیه ها ، دقیقه ها ، ساعت ها ، روز ها ، هفته ها ، ماه ها ، سال ها ، قرن ها از پی هم می گذرند اما ...
چه باقی می ماند ؟
طبیعتا حس میل به سمت خوبی ها و فرار از بدی ها در هر بشری واضح و قطعی و انکار نشدنی است و شکی در آن نیست ؛
به نظر شما آیا دنیا بازی و سرگرمی ای بیش نیست ؟!
شاید نوعی مسابقه ! البته همراه با جایزه ؛ که افراد بشری همه با هم در یک مسابقه باشکوه و عظیم به صورت گروه گروه شرکت کرده اند و هر گروه نیز از چند بخش تشکیل شده که نهایتا کوچکترین گروه را می توان "خانواده" نام گذارد. و اکنون و هــــــــر روز شاهد این مسابقه در میدان بازی هستیم. شاهد این مسابقه با اعضای 4 نفره که هر کدام به نحوی کوشیدند که برنده این مسابقه ی زمینی باشند. و در نهایت ...
چه باقی می ماند ؟
"این زندگانی دنیا جز سرگرمی و بازی نیست ، و زندگانی واقعی در سرای آخرت است ، اگر می دانستند ....."
گذشته ات را بدون هیچ تاسفی بپذیر!
سلام خداوند
کمکم کن !
کمکم کن تا کاری رو که از دستم برمیاد تا دیر نشده برای خانوادم انجام بدم
پدرم
مادرم
برادرم
خواهرم
توانایی ام رو چند برابر کن اگر لایق آنم
آمین
این زندگانی دنیا جز سرگرمی و بازی نیست ، و زندگانی واقعی در سرای آخرت است ...
اگر می دانستند ...
کتاب قانون/ عنکـــــبوت / آیه ی 64
به نظرت این آیه یعنی چی ؟
یعنی آدما صبح تا شب ، شب تا صبح تلاش میکنند و تلاش میکنند و تلاش ، همش بازیه ؟!!
دوست گل آیا خاطره ای با قرآن داشتی ؟
آیا تا به حال آیه ای بهت نازل شده که تنت رو بلرزونه ؟
از عمق وجودت اشک بریزی ، و خدا رو لمسش کنی ؟
تونستی یکم راهنماییم کن
گفتگوی دوست داشتنی ما با خدا
همه ما پنهانی و در نهان ، دل
گفته هایی با خدا داریم
کسی از آن خبر ندارد و خود می گوییم و خدا شنونده
است
آنچه در این پست می خوانید بخش هایی از گفتگوهای “من و شما” با
خداست:
همان خدا، همان خدای فراموش شده ای که به گاه بی کسی و درماندگی
سراغش را می گیریم … همان که هیچگاه ما را از یاد نمیبرد . .
.
گفتم: خستهام
گفت:
“لاتقنطوا من رحمة الله” از رحمت خدا ناامید
نشید (زمر/۵۳)
گفتم: انگار، مرا فراموش کرده
ای!
گفت: “فاذکرونی اذکرکم”
منو یاد کنید تا یاد شما باشم (بقره/۱۵۲)
گفتم: تا کی باید صبر
کرد؟
گفت: “و ما یدریک لعل الساعة تکون
قریبا” تو چه میدانی! شاید موعدش نزدیک باشه
(احزاب/۶۳)
گفتم: تو بزرگی و نزدیکیت برای منِِِ کوچک، خیلی دوره! تا آن
موقع چه کار کنم؟
گفت: “واتبع ما یوحی الیک
واصبر حتی یحکم الله” کارهایی که به تو گفتم انجام بده و صبر کن تا
خدا خودش حکم کند (یونس/۱۰۹)
گفتم: خیلی خونسردی! تو خدایی و صبور! من
بندهات هستم و ظرف صبرم کوچک است… یک اشاره کنی تمامه!
گفت:
“عسی ان تحبوا شیئا و هو شر لکم” شاید
چیزی که تو دوست داری، به صلاحت نباشه (بقره/۲۱۶)
گفتم: “انا عبدک الضعیف الذلیل…” اصلا چطور دلت
میاد؟
گفت: “ان الله بالناس لرئوف
رحیم” خدا نسبت به همهی مردم (نسبت به همه) مهربان است
(بقره/۱۴۳)
گفتم: دلم گرفته
گفت: “بفضل
الله و برحمته فبذلک فلیفرحوا” (مردم به چی دلخوش کردن؟!) باید به
فضل و رحمت خدا شاد باشند (یونس/۵۸)
گفتم: اصلا بیخیال! توکلت علی
الله
گفت: “ان الله یحب
المتوکلین” خدا آنهایی را که توکل میکنند دوست دارد (آل
عمران/۱۵۹)
گفتم: خیلی چاکریم! ولی این بار، انگار گفتی: حواست را خوب جمع
کن!
گفت: “و من الناس من یعبد الله علی حرف فان
اصابه خیر اطمأن به و ان اصابته فتنة انقلب علی وجهه خسر الدنیا و
الآخره” بعضی از مردم خدا را فقط به زبان عبادت میکنند. اگه خیری
به آنها برسد، امن و آرامش پیدا میکنند و اگر بلایی سرشان بیاید تا امتحان بشوند،
رو گردان میشوند. خودشان تو دنیا و آخرت ضرر میکنند (حج/۱۱)
گفتم: چقدر
احساس تنهایی میکنم؛
گفت: “فانی
قریب” من که نزدیکم (بقره/۱۸۶)
گفتم: تو همیشه نزدیکی؛ من
دورم… کاش میشد به تو نزدیک بشوم
گفت: “و اذکر
ربک فی نفسک تضرعا و خیفة و دون الجهر من القول بالغدو و الأصال”
هر صبح و عصر، پروردگارت رو پیش خودت، با خوف و تضرع، و با صدای آهسته یاد کن
(اعراف/۲۰۵)
گفتم: این هم توفیق میخواهد!
گفت: “ألا تحبون ان یغفرالله لکم” دوست ندارید خدا شما را
ببخشد؟! (نور/۲۲)
گفتم: معلومه که دوست دارم مرا ببخشی
گفت:
“و استغفروا ربکم ثم توبوا الیه” پس
از خدا بخواهید شما را ببخشد و بعد توبه کنید (هود/۹۰)
گفتم: با این همه
گناه… آخر چه کاری میتوانم بکنم؟
گفت: “الم
یعلموا ان الله هو یقبل التوبة عن عباده” مگر نمیدانید خداست که
توبه را از بندههایش قبول میکند؟! (توبه/۱۰۴)
گفتم: دیگر روی توبه
ندارم
گفت: “الله العزیز العلیم غافر الذنب و
قابل التوب”(ولی) خدا عزیز و دانا است، او آمرزندهی گناه هست و
پذیرندهی توبه (غافر/۳)
گفتم: با این همه گناه، برای کدام گناهم توبه
کنم؟
گفت: “ان الله یغفر الذنوب
جمیعا” خدا همهی گناهها را میبخشد (زمر/۵۳)
گفتم: یعنی
اگر باز هم بیابم؟ بازهم مرا میبخشی؟
گفت: “و
من یغفر الذنوب الا الله” [چرا که نه!] به جز خدا کیه که گناهان را
ببخشد؟ (آل عمران/۱۳۵)
گفتم: نمیدانم چرا همیشه در مقابل این کلامت کم
میارم! آتشم میزند؛ ذوبم میکند؛ عاشق میشوم! … توبه میکنم
گفت: “ان الله یحب التوابین و یحب المتطهرین” [این
را بدان که] خدا هم توبهکنندهها و هم آنهایی که پاک هستند را دوست دارد
(بقره/۲۲۲)
ناخواسته گفتم: “الهی و ربی من لی غیرک” ای خدا و پروردگار من!
[آخر] من جز تو که را دارم؟
گفت: “الیس الله
بکاف عبده” خدا برای بندهاش کافی نیست؟ (زمر/۳۶)
گفتم: در
برابر این همه مهربانیت چه کار میتوانم بکنم؟
گفت: “یا ایها الذین آمنوا اذکروا الله ذکرا کثیرا و سبحوه بکرة و اصیلا هو
الذی یصلی علیکم و ملائکته لیخرجکم من الظلمت الی النور و کان بالمؤمنین
رحیما” ای مؤمنین! خدا را زیاد یاد کنید و صبح و شب تسبیحش کنید.
او کسی هست که خودش و فرشتههایش بر شما درود و رحمت میفرستند تا شما را از
تاریکیها به سوی روشنایی بیرون بیاورند. خدا نسبت به مؤمنین مهربان است. (
احزاب/۴۲)
گفتم: هیچ کسی نمیداند تو دلم چه میگذرد
گفت:
“ان الله یحول بین المرء و قلبه” خدا
حائل هست بین انسان و قلبش! (انفال/۲۴)
گفتم: غیر از تو کسی را
ندارم
گفت: “نحن اقرب الیه من حبل
الورید” ما از رگ گردن به انسان نزدیکتریم
(ق/۱۶)
با خودم گفتم:
خداوند!…
خالق هستی!… با فرشتههایش!… به ما درود میفرستند تا هدایت شویم؟!
پس باید
ثابت کنم که شایستهی سلام و درود عرشیانم
باید گوهر درونم را از هرچه زنگار
پاک کنم
قرآن ! .... من شرمنده
توام اگر از تو آواز مرگی ساخته ام که هر وقت در کوچه مان آوازت بلند می شود همه از
هم می پرسند " چه کس مرده است؟ "
چه
غفلت بزرگی که می پنداریم خدا ترا برای مردگان ما نازل
کرده است .
قرآن ! من شرمنده توام اگر ترا از یک نسخه عملی به یک افسانه موزه نشین مبدل کرده ام .
یکی ذوق می کند که ترا بر روی برنج نوشته، یکی ذوق میکند که ترا فرش کرده ،یکی ذوق می کند که ترابا طلا نوشته ، یکی به خود می بالد که ترا در کوچک ترین قطع ممکن منتشر کرده و …
آیا واقعا خدا ترا فرستاده تا موزه سازی کنیم ؟!!!
قرآن! من شرمنده توام اگر حتی آنان که تو را می خوانند و ترا می شنوند ، آن چنان به پایت می نشینند که خلایق به پای موسیقی های روزمره می نشینند .. اگر چند آیه از تو را به یک نفس بخوانند مستمعین فریاد می زنند ” احسنت …! ” گویی مسابقه نفس است !!!
قرآن ! من شرمنده توام اگر به یک فستیوال مبدل شده ای حفظ کردن تو با شماره صفحه ،
خواندن تو از آخر به اول ،یک معرفت است یا یک رکورد گیری؟
ای کاش آنان که ترا حفظ کرده اند ،
حفظ کنی
تا این چنین ترا اسباب مسابقات هوش نکنند!
خوشا به حال هر کسی که دلش رحلی است برای تو .
آنان که وقتی ترا می خوانند چنان حظ می کنند ، گویی که قرآن همین الان به ایشان نازل شده است. آنچه ما با قرآن کرده ایم تنها بخشی از اسلام است که به صلیب جهالت کشیدیم.
"" معلم شهید دکتر علی شریعتی ""
خدا جواب داد :
وقت نمازه فعلا وقتی ندارم به افکارم برسم ! باید رفت